چه احساسِ خوبیست تماشایِ چشمت
بخوان باز دل را به آوایِ چشمت
غزل میسرایم،چه تصویرِ نابی
غزالیست پیدا به صحرایِ چشمت
قفس زاده مرغم، اسیرم، اسیرم
رهایم کن ای عشق به دنیایِ چشمت
به طوفانِ تلخی که تقدیرِمن بود
چه آرامشی داده دریایِ چشمت
به محشرشنیدم پس ازنغمه یِ صور
قیامت بپاهست درپایِ چشمت
سرِپیری وعشق؟!! عجیب است،اما...
نه ازمن که هستم شیدایِ چشمت
چه زخمِ زبانت به دل مینشیند
صدآه و نگاهیست سودایِ چشمت
نه چای ونه میوه، به مهمان نظرکن
که احساسِ خوبیست تماشایِ چشمت
.
.
م. ز16/10/94
کلمات کلیدی: